آخرین خاطره سال نود
سلام دوس جونام .خوبید ؟ ببخشید که ما یه کم دیر به دیر وبلاگمونمو آپدیت می کنیم . اخه میدونید چیه مامانم تنبل شده .
تو این چند وقته چند تا اتفاق برامون افتاده . هم خوب هم بد . خوبش اینه که دودو ( خاله )جونم ازدباج کرده . من خیلی خوشحالم . براش ارزوی خوشبختی میکنم . یه عالمه تو جشنه عقده دودو جون نانای کردم البته خیلی هم گریه کردم . اخه من از صدای اهنگ که زیاد باشه می تلسم . خلاصه مامانمو کشتم . با دودو جونم یه عالمه عکس گلفتم ولی به دلیله مسائله ناموسی نمیتونم بهتون نشون بدم . ولی یه عکسه تکی دالم . ایناهاش :
اتفاقه بدی که برایه من افتاد این بود که می می رو از دست دادم . این اتفاق بزرگترین ضربه ممکن از طرفه مامان به من بود . زندگیمو ازم گرفت . هی هی . نمیدونید چقدر سخته .
مامانم برای اینکه من خوشحال بشم هرروز منو به یه جایی می بره .ه روز پارک یه روز ادارشون یه روز خرید . فکر می کنه من با این چیزا می می رو فراموش می کنم . عیب نداره بذارین دلش خوش باشه
ولی نا گفته نمونه که یه جورایی خیلی هم خوش میگذره . اینم عکس اون روزی که با دوستم رادین رفتیم دانشگاه . اخه میدونین چیه رادین هم مثله من تو ترکه می میه.
خوب دوس جونام این جور که بوش می اد مثله اینه کارای مامان قبله عید خیلی زیاده و اون نمی تونه وبلاگمو برام خوشگل موشگل کنه . منم به به خاطره همین یه کم زودتر سال نو رو بهتون تبریک میگم امیدوارم سال خوبی رو شروع کنید . عید بهتون خوش بگذره .