قهر و آشتی
سلام . دوستای خوبم. تا حالا براتون پیش اومده که با کسی قهر کنید اون از خنده غش کنده و قربون صدقتون بره . برای من دیروز این اتفاق افتاد . بامامانم داشتم بازی میکردم یدفه چشمم به کیفه پولش افتاد . با ایما و اشاره بهش فهموندم که بازش کنه با پولاش بازی کنم . اته میدونین چیه من خیلی پوووووووووووول دوس دالم . خلاصه مامانم بهم ندادش می گفت دستات کثیف میشه . از اونجایی که منم فهمیدم با گریه هر چی بخوام بهم میدن شروع کردم به گریه . مامانم انگار نه انگار که من گریه میکنم . منم با اون چشمای گریونم و لپای خوشتلم براش پشته چشم نازک کردم و رفتم پشته میز قایم شدم . نمی دونم چرا مامانم از خنده غش کرده بود . هی نازم میداد . اخه کجای این خنده داشت . . من عصبی بودم اون میخندید بعدشم که تلفنو برداشته به همه زنگ میزنه که محیا باهام قهر کرده . امان از کارای این بزرگترا !!!!!!!!
ولی بعدش با هم آشتی کردیم و کلی بازی کردیم . خیلی بهمون خوش گذشت .
حالا یه کم از کارایی که انجام میدم بگه : مامانم میگه شعر بخون منم میزنم زیر اواز و میگم جوجه جوجه ( با فتحه بخونید ) . بهم میگه لالا کن منم چشمامو محکم میبندم .