دقایق اخر سال 91
سلام . خوب و خوش هستید ؟ چه خبرا ؟ خوش می گذره ؟ منم خوبم . خیلی خیلی هم بهم خوش می گذره .
-چرا خوش می گذره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
- خوب معلومه دیگه . باید خونه تکونی کنیم ، خرید بریم . لباسایه خوشگل بخریم . البته اگه لباس داشته باشیم اسراف نکنیم و کم بخریم . (( این نکته را مخصوصه مامان خانم گفتما)) .
جونم براتون بگه که امسال خیلی خسته شدم. تو خونه تکونی خیلی کمکه مامان کردم . من اتاقمو و کل خونه رو بهم می ریختم مامانم اتاق تکونی می کرد . تقیسمه عادلانه کردم . من بهم میریزم مامانم جمع می کنه . البته بگما براش نردبون هم نگه می داشتم . همش هم بهش یادآوری می کردم مامان جون مباظب باش نیوفتی .
خرید هم که دیگه نگید چقدر خوشحالم می کنه .
یه موقعایی هم مثله یه دخمله خوب خونه می موندم تا مامان و بابا راحت به کاراشون برسن .
دوروز هم بامامانی رفتم مدرسشون . خیلی خوش گذشت . یه عالمه دوست پیداکردم . وقتی می اومدم خونه برا مامانم همشو باذوق تعریف می کردم می گفتم بچه ها به مامانی می گن خانم مامانی . مامانم می گفت شما اونجا به مامانی چی می گفتی منم می گفتم حانم معنم (( خانم معلم ))
تازشم یه روز هم با مامانم رفتم سره کارش . خیلی کیف داشت . کلی نگاشی کشیدم . خیلی از اونجا خوشم اومد به مامانم می گم منو بازم ببل سره کارت . ولی نمی دونم چرا خیلی خوشش نمی اد منو ببله . اخه مگه چه اذیتی دالم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بده می گم منو بغل کن تا خسته نشم ؟؟؟؟ من نمی دونم مامانم با این بغل کردن من تو حیابون (( خیابون )) مشکل داله .
راستی یادم رفت بگم که دایی سامان داماد شد . دیروز با زن دایی مرجان عقد کردن . من حیلی حیلی خوشحال شدم .
خوب دوستان فکر کنم دیگه تو ساله 91 ، پست دیگه نداشته باشیم . سره سفره هفت سین براتون یه عالمه خوبی و سلامتی از خدا ارزو می کنم. تا ساله دیگه خداحابز (( خداحافظ))