محیامحیا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

محیا

یلدا

سلام . یلداتون مبارک وای که چقدر یلدارو دوست دارم . امسال هم خونه مامانی و بابایی بودیم و بعدش رفتیم خونه خاله جونم . به من که خیلی خیلی خوش گذشت . اخ اخ زمستون اومد . دوستایه خوبم مواظب باشین که سرما نخورین . مثله من هرروز دو تا لیموشیرین  نوش جان کنید تا خدانکرده یه وقت ملیض نشین . وقتی می خواین برف بازی کنین کلاه و شال گردن یادتون نره مثله من دستکش دستتون کنین تا دستاتون یخ نکنه . بعدش هرچقدر دلتون خواست برف بازی کنین   من که خیلی خیلی برف دوست دالم . به خاطره همین مامان و بابام منو بردن طالقان که من عاشگشم تا برف بازی کنم . فقط کافیه یه نفر بگه طالگون (( طالقان )) منم شروع به بازگویی  خ...
1 دی 1391

فرش محیا

سلام . خیلی خوشحالم . اخه می دونید چیه مامانی برای خونم کفپوش خریده . اخه نداشتم .  حالا دیگه خونم فرش داره .     ای بابا جلو در بده  بفرمایید داخل خونه خودتونه .       ...
14 آذر 1391

محیای مهمان نواز

وای وای چقدر خسته شدم . از بس که گذا پختم . خونه تمیز کردم .  اخه می دونید چیه مامان و مامانیم اومده بودن پیشم مهمونی منم جاتون خالی دلتون نخواد براشون ابگوشت پختم . نون هم ریزریز میکردم میریختم تو گابلمه تا بپزه . هی هم میزدم تا گذام نسوزه بعد براشون میریختم تو کاسه می گفتم ممونا بیفرمایید . مامان و مامانیم هی میخوردن و هی به به می کردن . از بس که خوشمزه بود . شما هم بیفرمایید .   ...
14 آذر 1391

محیا در عزاداری امام حسین

سلام برحسین و یاران حسین سلام دوستای خوبم . دلم براتون خیلی تنگ شده بود . من امروز که عاشوراست سی ماهه شدم . به یاده دختره سه ساله امام حسین ، مشکی پوشیدم و چادر سر کردم . یادش بخیر محرم دوسال پیش 6 ماهه بودم و به یاده علی اصغره 6 ماهه امام حسین تو همایش شیرخوارگان حسینی شرکت کردم .   اینم عکسه امسال :   خانم شدم . مگه نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این چندروزه که همش صدایه طبل و عزاداری از خیابون می اومد همش به مامان و بابا می گفتم بریم هینت (( همون هیئت )) . تا اینکه امروز رفتیم تو خیابون . یه عالمه علم دیدم . هینت دیدم . شتر دیدم . اسب دیدم . بابایی و بابایه خوبم منو میبردن تا من سواره شتر و اسب بشم . &...
5 آذر 1391

روز کودک

سلام . روزتون با کمی تاخیر مبارک کوچمولو هایه خوگشل .امسال کرج هم نمایشگاه گذاشته بود . من هم کرج رفتم هم برجه میلاد . خیلی کیف کردم . من پارسال با قند عسل عکس گرفتم ولی امسال ازش می ترسیدم . به خاطره همین با قند عسل عکس ندارم .   اینم عکسایه نمایشگاه کرج :           ...
22 مهر 1391

محیا و تابستان 91

سلام . تابستون امسال خیلی خوب نبود زیاد گردش نلفتیم . وقتی تو خونه بودم حوصلم سر میرفت مامان هم که خسته بود منو نمیبرد پارک یا تو حیاط بازی کنم . یه روز منم رفتم چهار پایمو که مخصوصه خودم شده اوردم درو باز کردم رفتم تو حیاط . اخه تو حیاط برایه خودم یه کارگاه نقاشی داشتم . اینم نتیجه کار : یا اینکه میرفتم سراغه کمدم تمام لباسو میریختم بیرون و یکی یکی امتحانشون میکردم :     بعضی روزا هم خوگشل میکردم و مهمونی میرفتم   یه بار هم رفتیم طالقان  البته شمال هم رفتیم       این بود تابستانه امساله ما . امیدوارم به همتون خوش گذشته باشه   ...
22 مهر 1391

محیا و عروسی و مریضی

سلام دوست جونام . ممنون از اینکه میان و به من سر میزنید . من واقعا ازتون عرز خواهی میکنم به خاطله این مامانه تبلم . از کی تا حالا این وبلاگ خاک خورده تنبل نمی اد یه ذره گردگیری کنه . شما بگین با این مامان چه کنم . هان . بخولمش ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نه منم حرصش میدم پولومو نمیخولم . هرچی میگه محیا مامان غذاتو بخول تا بزرگ بشی بری مدرسه من میگم دوست ندالم .  خلاصه اینکه روز بروز دارم لاغرتر میشم .  تازشم مریض هم شدم . خیلی تب دالم . بلام دعا کنید زودتر خوب بشم . اخه دلم بلای پارک و بستنی تنگ شده .  حالا تو این مریضی مامان منو برده حموم شسته تا تمیز بشم . بعدشم هوس کرده ازم عکس بگیره . این کلاه رو هم که میبینید سرم کرده که به قوله خود...
31 شهريور 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به محیا می باشد